كودك روضه خوان
از خانواده ايشان نقل شده كه
سيد جواد كوچك بود،بين سه الي چهار سالگي،
متكا و بالشتها را روي هم مي گذاشت،
و به خيال كودكانه خويش منبر درست مي كرد،
بالاي منبر مي رفت
و بدون توجه به اينكه كسي داخل اتاق باشد يا نباشد،
شروع به روضه خواني مي كرد،
اشعاري كه در آن سنين بلد بود،بيشتر زبان حال حضرت رقيه(سلام الله عليه)بود،
اشك چونان دُرّ،آويز چشمانش مي شد.
انسان وقتي به چهره او نظاره مي كرد،
چيزي جز يك ارتباط بسيار قوي با اهل بيت را تماشا نمي نشست،
ارتباطي كه نه زبان آن را بيان مي كرد و نه رفتار،
بلكه اين قطرات اشك بودند كه دانه دانه كلمات را از لابلاي پلكها خارج مي كردند،
آري اشكها مي گفتند كه اين دل به دلدار متصل است
و قلب معدن محبت اهلبيت و مورد توجه نازدانه ابا عبدالله حضرت رقيه شده است.
از همان ابتداي كودكي يادگيري اين مسائل براي يك كودك سه چهارساله و درك مصائب،يك نبوغ مي خواهد،
نبوغ در ولايت،
نبوغي كه به طفل مي آموزد به جاي بازي با هم بازي هاي خود،
خضروار به دنبال چشمه پرفيض و رحماني اهل بيت باشد
و از زلال آن چشمه بنوشد تا الي يوم القيمه جاودان باقي بماند.
آري در خانه اي كه غير از ياحسين كلامي شنيده نشود
و ساعاتش به تضرع به درگاه صاحب الزمان(عليه السلام) طي شود،
بعيد نيست طفلي سه ساله همچون مداحي چهل ساله روضه بخواند و اشك بريزد،
چرا كه معرفت چيزي نيست كه با گشتن در دنيا و طي زمان طولاني پيدايش كني،
بلكه معرفت آن است كه سيدالشهدا(عليه السلام) در دل ايجاد كند.
اين سخنان هيچ بعدي ندارد،جايي كه شيخ حسنعلي نخودكي مي گويد:
اي كاش به جاي رفتن در پي اذكار و اوراد،
عمرم را صرف در تقرب به وجود صاحب الامر مي كردم.