يامهدي جام مي لبالب از آن دستم آرزوست

بهر خدا شفاعت من نزد او كنيد[غريب آقا]

چون مست مي شوي ز شوق مدام دوست

مستي بنده ها به دعا آرزوست

ابريق(جام) مي دهي مرا تا وضو كنم در سجده ام

به جانب ميخانه رو كني

بعد از وفات نيز بدان سو رو كني

[وقتي كه پسر از سن هجده سالگي به بالا ميره
پدر حيا ميكنه كه صورت پسر رو ببوسه
وقتي علي اكبر اذون مي گفت
وقتي مي رسيد به اشهد ان عليا ولي الله
سيدالشهدا هي نيم خيز ميشدند تا صورت علي رو ببوسن
اما حيا باعث ميشد،مي نشستند
(حالا اين ناز اومده ميگه بابا بابا)]

بابا باز كن بال و پر عشق مرا

تا كنم پرواز بر بام شما

اكبر آن گنجينه سر زد حوادث را همه يكجا رقم

[افتاد به پاي بابا فرمود:
من چيزي نميگم برو از مادرت اجازه بگير]

مادرش ليلاي بي مجنون عشق

بود او هم با اسيران در دمشق

تا ديد سيدالشهدا اجازه داد

در قفاي خيمه مو بر باد داد


«زنده ياد سيدجوادذاكر/
ميلاد حضرت علي اكبر(ع)/
منزل حاج غلامرضا عيني فرد/زنجان»

شادي روح زنده ياد سيد جواد ذاكر صلوات