می

بشنو از اين مي پرست مي زده

داستان مي خوري در ميکده

دوش رفتم بر در ميخانه اي

تا بگيرم ساغرو پيما نه اي

بر در ميخانه ديدم ناگهان

مي پرستان بر جمله و شور و فغان

بر يکي ساغر به دست نزاره گر

بر رخ ساغي که گردد جلوه گر

هر يکي ميخواست مي مستي کند

هرکه هستي هاي هستي کند

تکه ساغر امدو با صدخروش

گفت که مي خارانه باده نوش

کيست غوغا بر در اين مي کده

نظم اين ميخانه را بر هم زده

مي پرستان جمله اوردند به جوش

بانگ سر دادند با جوش وخروش

که تو سا غي همه دلهاي ما

بادهاي کن در اين پيمانه ها

در ميان مي خاره اي بس بي شکيب

صد نهيب و اندر و صدها لحيب

گفت امشب از همه شبها جداست

همنشين مي خوران امشب خداست

گفت ساغاي را که اي پير گران

کن دگر گفت و شنود خود تمام

ان خمي سر بسته عطر را باز کن

بساط شورو مستي را ساز کن

من چه گويم روي خم اين مطلب

گوي يا نامش جناب زينب است


شادی روح مرحوم ذاکر صلوات